آخرین جلسه هفتگی نمایش و نقد فیلم در سینماتک برج آزادی تهران با حضور منتقد خوب سینما آقای علی علایی و مجری و روزنامه نگار آقای علی زادمهر در روز سه شنبه دهم اسفند 1402 در بین جمعی از تماشاگران فیلم برگزار شد.
نقد فیلم با سوال علی زادمهر مجری برنامه ؛اینگونه آغاز شد که به نظر شما این فیلم در کدام دسته از فیلم ها دسته بندی می شود ؟
علی علایی گفت شرکت در جشنواره ها، حتی جشنواره های معتبری مثل جشنواره برلین هم لزوما باعث نمیشود فیلم را واجد یک سری ارزش ها بدانیم.
به ویژه جشنواره برلین که علنا اعلام کرده است که پروتکل آنها دید سیاسی است.
درست مثل فیلم هایی که اسکار گرفتند و لزوما همه محبوب نیستند فیلم " اینجا " در دسته فیلم های هنری سینما قرار داشته و ویژگی های خاص خود را دارد ولی اصلا چیز جدیدی نیست و پرسون خیلی بهتر از آن را ساخته است.
این فیلم وامدار فیلم لئون و گوستاک است.
ما در کشور خودمان نمونه های خیلی بهتری از آن را داری مانند فیلم های آقای کیارستمی. اما این فیلم از نظر من کار خارق العاده ای در روایت نمی کند. حتی در برخی جاها که از سبک فیلمسازانی که مثال زدم فاصله میگیرد کار را خراب میکند و دقیقا هر جایی که خواسته تفاوت ایجاد کند به فیلم ضربه خورده است.
در سبک استعلایی فیلم تکیه بر زندگی روزمره دارد بعد از آن ناهمگونی در فیلم آغاز می شود ؛ تضادهایی مثل عشق، مسائل شغلی و مهاجرت. بعد از آن فیلم وارد مرحله ایستایی میشود و روال فیلم متوقف می گردد. ابتدا فکر کردم به عنوان یک فیلم عشقی به آن نگاه کنم بعد دیدم که فیلم خواسته یک تعالی را نشان بدهد یک تغییر در آدم ها را؛ منتهی در بستر یک چیزی شبیه به عشق. اما دیدم این نوع از عشق اصلا متعلق به آن فرهنگ و اقلیم نیست. در سبک استعلایی صورت بر ماده غلبه می کند .
اما تمام این کارها را برسون قبلا انجام داده است!!!!
علی زادمهر پرسید : در عشق چرا نیست ولی به لحاظ فیلمنامهای چرا دختر از پسر خوشش آمده ؟ دختر آدمی است که بسیار جزئی نگر است و به گیاهان با جزئیات نگاه میکند و آدمی است که از یک فضای مهندسی شده آمده است ما توقع داشتیم که پسر عاشق دختر شود ولی برعکس اتفاق افتاد.
علی علایی گفت عموما در بسیاری از کهن الگوهای دنیا اینگونه است که مرد باید اظهار عشق کند ولی بر اساس ساختار فیلم پسر داستان از کل به جزء میرسد این فیلم با سبک استعلایی به گونه ای است که از کل به جزء میرسیم ولی کلا این سبک یک سبک عالی است که از سبک وسترن می آید و از کل وارد جزء میشود.
دنیای پسر دنیای برج سازی است.دنیای دختر دنیای بیولوژیک و گیاه شناسی است و این دو دنیا با هم فرق میکنند. نقش پسر در این فیلم می خواهد از مدنیت مدرن امروزی منتزع و رها بشود اما زن به یگانگی با طبیعت رسیده است و دارد از آن جدا می شود. دنیای دختر این است و چقدر دارد عاشقانه با آن زندگی می کند وحتی دارد پسر را در ممزوج میکند و اینجاست که رابطه عاشقانه کلید میخورد.
دنیای مرد یک مدرنیته آهنی دارد و دنیای زن آرامشی که از دل طبیعت برآمده ؛ زن به یگانگی با طبیعت رسیده به طوری که انگار بخشی از درخت هاست یکی از شاخه های درخت ؛حتی در لباس پوشیدن و فیلم در حال فریاد زدن این یگانگی است. مرد هم میخواهد از آن دنیای خاکستری منتزع شود خود را بکند و حتی سفرش هم در راستای همین رویایش بود. خواست تا مدتی از این فضا دور باشد تا اینکه با دختر یعنی لئو آشنا میشود و وارد دنیای او میشود.
برداشت بصری فیلم این است که خواب و رویای مرد که بسیار هم مشوش است و به دنبال آرامش می گردد زندگی زن است.
اما باز می گردیم به صحبتهای اولمان که چندان موضوع جدیدی در سینمای جهان نیست. زبان نو و اتفاق نویی نیست. اتفاقی است که از سال 1950 در سینما اتفاق افتاده تا سینمای داخل ایران با نمونه های خوب مثل فیلمهای عباس کیارستمی. البته کیارستمی نقطه عزیمتش از خودش شروع نمی شود.
کیارستمی عقبه ای دارد مثل سهراب شهیدثالث. منتها یک تفاوت دارد .
سهراب شهیدثالث جهانش جهان تلخی بود، جهانی یکنواخت و کسل کننده .
سبک ساختاری اش را کیارستمی گرفت و جهان خودش را ساخت یعنی کیارستمی مبدع این سبک فیلم سازی نبود سهراب شهید ثالث این سبک را وارد سینمای ایران کرد."
باند صوتی در این فیلم خیلی حرف می زند مثل فیلم دونده با تدوینگری آقای بیضایی که تماما افکت های محیطی داشت و حتی موسیقی هم پخش میشد؛ توسط یک منبع صوتی خارجی مثل ضبط صوت لب اسکله و یا فیلم جیب بر برسون."
در این فیلم هم صداهای محیطی بسیار پررنگ و تاثیر گذار هستند. بر طبق نظر کسانی که به دنبال یک امر متعالی در سینما می گردند بیشترشان معتقدند که موسیقی یک عنصر بیرونی است و آن رابطه سلوک و طی طریق را دچار خدشه می کند. در این فیلم هم میتوان گفت که صداها جایگزین دیالوگ شدهاند و در کل فیلم یک فیلم کم دیالوگ بود.
بر طبق نظریه یکی از تماشاگران فیلم فیلمساز کلمه "here" را به کار برده تا ما را دعوت کند به دیدار جهان های مختلف و این جهان ها را با محمل خزه به صورت المان نشان میدهد. خزه گیاهی است که با همسفرگی بزرگ میشود و اینجا میتوان فهمید که چرا در بخشی از فیلم خیرات و همسفرگی می بینیم. بخشی از صحنه های فیلم شامل پخش خیرات است که یک مولفه مشترک بین تمام فرهنگ ها ست. ایتالیاییها اسپانیایی ها و به ویژه آمریکای لاتین.
پلان هایی که از طبیعت داریم هم دعوت به دیدن میکند هم دعوت به شنیدن ،مثل فیلم درخت جان ساخته آقای مهرانفر.
کارگردان می خواسته در این فیلم عشق را یک عنصر از طبیعت بداند اما روش رساندن این مسئله مقداری نقصان دارد.
روایت اشکال دارد.
در فیلم های استعلایی دوربین ها و کاتها ساده اند و دوربین خیلی حرکت نمیکند، روی پایه قرار دارد و تعقیب کننده نیست.
علیرغم تمام این ها فیلم در بیان زیبایی ها کمی الکن می شود و یک جاهایی تماشاگر رابطه اش را با فیلم از دست میدهد.